کاش
خوب نگاهش می کردم
چشم هایش را به یاد ندارم
و رنگ صدایش را
کاش خوب گوش می کردم
من از تمام او
دست کوچکش را به خاطر می آورم
آن پرنده سفید را
که بی تاب رفتن بود
دستم را که باز کردم
برای همیشه پرید
کاش
خوب نگاهش می کردم
چشم هایش را به یاد ندارم
و رنگ صدایش را
کاش خوب گوش می کردم
من از تمام او
دست کوچکش را به خاطر می آورم
آن پرنده سفید را
که بی تاب رفتن بود
دستم را که باز کردم
برای همیشه پرید
دلم میخواست میتونستم به آدمها بگم دلتون رو به هیچ چیزی خوش نکنید .... ولی نمیشه ... معتقدم به دلخوشیهای کوچک که لحظههای بزرگ رو میسازن ...
دلم میخواست به آدمها بگم ، دل به هیچ کس ندید ، دوست داشته باشید ولی عاشق نشید ...اینهم نمیشه ... زندگی با عشق سخته ، بی عشق سخت تر ...
دلم میخواست به آدمها بگم فکر نکنید ، به هیچ چ چ چیزی فکر نکنید ... جرات این هم رو هم ندارم .... اگر همین یک کار رو هم نکنیم ، اگر با خودمون خلوت هم نکنیم ، چه کنیم
این حرفها برای تو هم هست .... اگر یک زمانی عاشق بودی ، اگر ترک شدی ، اگر الان تنهایی ، غصه بخور ، رنج ببر، گریه کن، فریاد بزن ، سکوت کن، خودخوری کن، از آدمها نفرت داشته باش .... ولی از همه اینا لذت ببر ... خوشحال باش که عشق رو تجربه کردی حتی برای مدتی کوتاه ، عشق عمقش مهمه نه طولش ...
جهان حجمِ سنگینی
از نبودنِ توست
که دارم بی دلیل به دوش می کشم...
مرا دوست نمیداری
نه
از تنهاییات میترسی
مثل باغبانی که از وحشت گرسنگی خویش
به درختی آب میدهد
ﻏﺮﯾﺒــــﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻫـﯿﭻ . . .
ﺩﻭﺳـــــــﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﮔـﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺧﻂ ﺑﯿﺸﺘﺮ
ﺣﻮﺻــــــﻠﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧـــــﺪ.............
باز دلسرد از کدام عشق آتشین شده ای که اینگونه می لرزی ؟!
بیا کنارم بنشین شاید خاکستر دل سوخته ام تو را کمی گرم کند ... !
"تـــو "نخواهی آمد
و شــــعــــر
داســــتان پـــرنــــده یی است
که پـــــرواز را دوســـــت دارد و
بـــــــالـــــــــی نــــــدارد...
تو در کجای احساسم جا مانده ای؟
از من چه میخواهی؟
عشق در من لال...
هوس در من کور...
احساس در من کر شده است...
با تو از چه بگویم...
وقتی میسوزم از خاطره..